نظر شما چگونه از اینترنت به طور صحیح استفاده کنیم ***** با سلام خدمت دوستان و هموندهای گرامی از آنجایی که حضور در انجمن شهروند الکترونیک نیز یکی دیگر از حضورهای مجازی و ارتباطات اینترنتی می باشد , تصمیم گرفتم تا نظرات و حرفهای شما دوستان گرامی را بدانم از تجربیات تلخ و شیرین حضرات عالیه در این باب مطلع شویم و با توجه به خطرات ارتباطات اینترنتی نحوه ی صحیح استفاده از اینترنت را با همفکری همدیگر بیابیم و این خطرات را کاهش دهیم... امروزه هر کدام از اعضای خانواده وقتی از محل کار به کانون گرم خانواده برمیگردند به اتاق خود رفته و سرگرم فعالیت با کامپیوتر خود و اینترنت میشوند. حتی در بعضی از خانوادهها اعضای خانواده چای، شام و صبحانه خود را روی میز کامپیوتر میل میکنند. کاهش یا به مفهومی دیگر فقدان گفتوگوهای خانوادگی بهطور حتم پس از مدتی میزان شناخت افراد خانواده را از یکدیگر کاهش میدهد و به کاهش میزان اعتماد اعضای خانواده به یکدیگر میانجامد و نتایجی منفی را در پیخواهد داشت. از طرفی این فعالیت اعضای خانواده پس از مدتی به گوشهگیری (بالاخص نوجوانان) میانجامد و رغبت به زندگی اجتماعی و تعامل خانوادگی را کاهش میدهد... بعضی ها چون فکر می کنند که اینترنت خلاصه می شه به عکسو و کلیپ موبایل و فیلم ، تا پاشون به اینترنت باز می شه اول به دنبال دانلود فیلتر شکن جدید میرن ، بعدش هم می افتن به جون سایتهای ....... و چت کردن و خلاصه بگم تلف کردن عمر نازنین . اما باید فرهنگ استفاده صحیح از اینترنت رو به مرور یاد بگیرم یعنی باور کنیم که اینترنت به این چیزها محدود نمی شه ، حتی اینترنت محدود به تبلیغ و تجارت و کاسبی و پول در اوردن و ثروتمند شدن هم نیست .از اونجایی که شاید کسانی باشند که دوست دارند هم از این فضای مجازی استفاده کنند و از طرفی هم نمی دونند که چه جوری باید از این امکانات به نحو احسن بهره بگیرند، بنده چند پیشنهاد در این زمینه خدمتتون ارائه می کنم . اول : اگه به دنبال سرگرمی در اینترنت هستید سعی کنید این سرگرمی رو با نوعی آموزش همراه کنید به همین خاطر هم می تونید از سایتهایی که برای آموزش نقاشی ، آموزش خطاطی ، آموزش خیاطی ، آموزش سفالگری ، آموزش خراطی ، آموزش تایپ ،آموزش عکاسی ، آموزش هنر پیشگی ... طراحی شدن استفاده کنید . دوم : همینطور که می دونید معتبر ترین کتابخونه های داخلی و خارجی الآن تو اینترنت سایت دارن که می شه از میلیونها کتابی که در اونها هست استفاده کرد ، لذا به دانشجویان و کسانی که در رشته های تخصصی تحصیل می کنند پیشنهاد می کنم به جای اینکه ایام تحصیل خودشون رو پای اینترنت ضایع کنند و دست آخر هم بخوان از پایان نامه فروشی استفاده کنند ، از این کتابخانه های تخصصی که راه اندازی شده برای پایان نامه ها و تحقیقات خودشون به بهترین نحو کمک کنند . سوم : از سایتهایی که برای آموزش کامپیوتر طراحی شده اند بهترین استفاده رو بکنید به تعبیر دیگه اینجوری براتون بگم که بهترین منبع انواع آموزش های کامپیوتر چه در خصوص آموزشهای نرم افزاری ( مثل آموزش word ، آموزش فتوشاپ ،آموزش پاور پونت و ... ) و چه سخت افزاری خود اینترنت هست . چهارم : برای رفع مشکلات زندگی تون می تونید از اینترنت کمک بگیرید مثلا اگه در خصوص تربیت فرزند و همسر داری مشاوره می خواهید می تونید از سایتهای روانشناسی که در این زمینه وجود داره استفاده کنید ( البته موظب آدمای کلاش که از این فضا سوء استفاده می کنند باشید ) و یا در مورد انواع بیماریها که برای شروع می تونید با سرچ کردن علائم بیماری تا حدودی به نوع بیماری پی ببرید و همینطور اگه در خصوص دارویی مشکل دارید و یا برای پیدا کردن مساله ای گیر کردید و حتی برای تعمیر وسایل خونگی ووووو .... می تونید از اینترنت کمک بگیرید پنجم : از بهترین راههایی که در اینترنت می تونید خودتون رو باهاش سرگرم کنید این هست که یک وبلاگ شخصی برای خودتون طراحی کنید و در اون از دانسته های خودتون بنویسید و یا خاطرات زیبایی که دارید و ...البته لازمه این کار مقداری آشنایی با وبلاگ نویسی هست که اون رو هم می تونید از خود اینترنت بدست بیارید ؛ تنها در یکی از موتورهای جستجو گر جمله : « آموزش وبلاگ نویسی » رو سرچ کنید تا به راحتی این کار رو هم یاد بگیرید . ششم : در اینترنت یکی از مسالی که خیلی دیده می شه بحث شبهات دینی و اعتقادی هست ، الان هم در خصوص شبهات دینی و سؤالات مربوط به مسائل اعتقادی و احکام ، تفسیر سایتهای بسیار خوبی از سوی مراکز حوزوی و غیر حوزوی طراحی شده . که در این خصوص می تونید شبهات و سؤالات ذهنی خودتون رو یا در یکی از سایتهایی که برای پاسخ گویی به شبهات دینی راه اندازی شده اند مطرح کنید و پاسخ خودتون رو در یافت کنید یا اینکه همون شبهه رو اگه سرچ کنید قطعا به جواب اون در یکی از سایت ها خواهید رسید . هفتم : خیلی ها از ساده ترین مسائل احکام خودشون بی خبرند و شاید هم خجالت می کشند احکام خودشون رو بپرسند در اینصورت بهترین کاری که می تونید بکنید اینه که به سایت مرجع تقلید خودتون مراجعه کنید و احکام خودتون رو سؤال کنید . ( در این خصوص لازمه فقط نام مرجع خودتون رو در یکی از موتورهای جستجو گر سرچ کنید ). هشتم : سایهای خیلی زیادی برای دانلود کتاب رایگان راه اندازی شده ؛ شما که همش گرونی و قیمت بالای کتاب رو بهونه می کنید می تونید از این سایها استفاده کنید و بدون پرداخت هیچ پولی به بهترین کتابها دسترسی پیدا کنید یعنی این کتابها رو دانلود کنید بعدا سر فرصت مناسب به مطالعه اونها بپردازید . نهم : چند وقتی هست که برنامه هایی برای مطالعه کتاب توسط موبایل ( گوشی همراه ) طراحی شده و شما می تونید فایل این کتابها رو از سایت هایی که در این زمینه طراحی شدند دریافت کنید و روی گوشی تون نصب کنید و در زمانیکه در مترو یا اتوبوس و یا درمانگاه حتی در صف نونوایی وقتتون داره هدر می ره از این کتابها استفاده کنید . دهم : وقتی در اینترنت با سایتهای مفید برخورد می کنید اونها رو برای خودتون لینک کنید . یازدهم : سایت های خبری یکی از بهترین سرگرمی های کسانی هست که علاوه بر اینکه آدم رو سرگرم می کنه ، آگاهی آدم رو نسبت به اونچه که دور و برش می گذره بالا می بره دوازدهم : دانش آموزها می تونند از سایت هایی به عنوان کمک درسی طراحی شده استفاده کنند راهکار هایی که شما ارائه کردید خیلی خوب و مفیده و اگه کسی بخواهد از اینترنت به درستی استفاده کنه میتونه از این ها استفاده کنه ولی متاسفانه ما ایرانی ها خودمون هستیم که فقط به دنبال سرگرمی میریم مثلا همین تلویزیون رو نگاه کنید تعداد بینندگان شبکه های چهار مستند و آموزش بیشتره یا تعداد بینندگان شبکه های نمایش و آی فیلم؟ برای استفاده درست از هر وسیله ای اعم از تلویزیون و کامپیوتر و اینترنت باید اول خودمان بخواهیم
یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .
این داستان را نه به خواست خود، بلکه به تشویق و ترغیب دوستانم مینویسم. نام من میلدرد است؛ میلدرد آنور Mildred Honor. قبلاً در دیموآن Des Moines در ایالت آیوا در مدرسهء ابتدایی معلّم موسیقی بودم. مدّت سی سال است تدریس خصوصی پیانو به افزایش درآمدم کمک کرده است. در طول سالها دریافتهام که سطح توانایی موسیقی در کودکان بسیار متفاوت است. با این که شاگردان بسیار بااستعدادی داشتهام، امّا هرگز لذّت داشتن شاگرد نابغه را احساس نکردهام.
امّا، از آنچه که شاگردان "از لحاظ موسیقی به مبارزه فرا خوانده شده" میخوانمشان سهمی داشتهام. یکی از این قبیل شاگردان رابی بود. رابی یازده سال داشت که مادرش (مادری بدون همسر) او را برای گرفتن اوّلین درس پیانو نزد من آورد. برای رابی توضیح دادم که ترجیح میدهم شاگردانم (بخصوص پسرها) از سنین پایینتری آموزش را شروع کنند. امّا رابی گفت که همیشه رؤیای مادرش بوده که او برایش پیانو بنوازد. پس او را به شاگردی پذیرفتم. رابی درسهای پیانو را شروع کرد و از همان ابتدا متوجّه شدم که تلاشی بیهوده است. رابی هر قدر بیشتر تلاش میکرد، حسّ شناخت لحن و آهنگی را که برای پیشرفت لازم بود کمتر نشان میداد. امّا او با پشتکار گامهای موسیقی را مرور میکرد و بعضی از قطعات ابتدایی را که تمام شاگردانم باید یاد بگیرند دوره میکرد.
در طول ماهها او سعی کرد و تلاش نمود و من گوش کردم و قوز کردم و خودم را پس کشیدم و باز هم سعی کردم او را تشویق کنم. در انتهای هر درس هفتگی او همواره میگفت، "مادرم روزی خواهد شنید که من پیانو میزنم." امّا امیدی نمیرفت. او اصلاً توانایی ذاتی و فطری را نداشت. مادرش را از دور میدیدم و در همین حدّ میشناختم؛ میدیدم که با اتومبیل قدیمیاش او را دم خانهء من پیاده میکند و سپس میآید و او را میبرد. همیشه دستی تکان میداد و لبخندی میزد امّا هرگز داخل نمیآمد.
یک روز رابی نیامد و از آن پس دیگر او را ندیدم که به کلاس بیاید. خواستم زنگی به او بزنم امّا این فرض را پذیرفتم که به علّت نداشتن توانایی لازم بوده که تصمیم گرفته دیگر ادامه ندهد و کاری دیگر در پیش بگیرد.. البتّه خوشحال هم بودم که دیگر نمیآید. وجود او تبلیغی منفی برای تدریس و تعلیم من بود.
چند هفته گذشت. آگهی و اعلانی دربارهء تکنوازی آینده به منزل همهء شاگردان فرستادم. بسیار تعجّب کردم که رابی (که اعلان را دریافت کرده بود) به من زنگ زد و پرسید، "من هم میتوانم در این تکنوازی شرکت کنم؟". توضیح دادم که، " تکنوازی مربوط به شاگردان فعلی است و چون تو تعلیم پیانو را ترک کردی و در کلاسها شرکت نکردی عملاً واجد شرایط لازم نیستی." او گفت، "مادرم مریض بود و نمیتوانست مرا به کلاس پیانو بیاورد امّا من هنوز تمرین میکنم. خانم آنور، لطفاً اجازه بدین؛ من باید در این تکنوازی شرکت کنم!" او خیلی اصرار داشت.
نمیدانم چرا به او اجازه دادم در این تکنوازی شرکت کند. شاید اصرار او بود یا که شاید ندایی در درون من بود که میگفت اشکالی ندارد و مشکلی پیش نخواهد آمد. تالار دبیرستان پر از والدین، دوستان و منسوبین بود. برنامهء رابی را آخر از همه قرار دادم، یعنی درست قبل از آن که خودم برخیزم و از شاگردان تشکّر کنم و قطعهء نهایی را بنوازم. در این اندیشه بودم که هر خرابکاری که رابی بکنم چون آخرین برنامه است کلّ برنامه را خراب نخواهد کرد و من با اجرای برنامهء نهایی آن را جبران خواهم کرد.
برنامههای تکنوازی به خوبی اجرا شد و هیچ مشکلی پیش نیامد. شاگردان تمرین کرده بودند و نتیجهء کارشان گویای تلاششان بود. رابی به صحنه امد. لباسهایش چروک و موهایش ژولیده بود، گویی به عمد آن را به هم ریخته بودند. با خود گفتم، "چرا مادرش برای این شب مخصوص، لباس درست و حسابی تنش نکرده یا لااقل موهایش را شانه نزده است؟"
رابی نیمکت پیانو را عقب کشید؛ نشست و شروع به نواختن کرد. وقتی اعلام کرد که کنسرتوی 21 موتزارت در کو ماژور را انتخاب کرده، سخت حیرت کردم. ابداً آمادگی نداشتم آنچه را که انگشتان او به آرامی روی کلیدهای پیانو مینواخت بشنوم. انگشتانش به چابکی روی پردههای پیانو میرقصید. از ملایم به سوی بسیار رسا و قوی حرکت کرد؛ از آلگرو به سبک استادانه پیش رفت. آکوردهای تعلیقی آنچنان که موتزارت میطلبد در نهایت شکوه اجرا میشد! هرگز نشنیده بودم آهنگ موتزارت را کودکی به این سن به این زیبایی بنوازد. بعد از شش و نیم دقیقه او اوجگیری نهایی را به انتهی رساند. تمام حاضرین بلند شدند و به شدّت با کفزدنهای ممتدّ خود او را تشویق کردند.
سخت متأثّر و با چشمی اشکریزان به صحنه رفتم و در کمال مسرّت او را در آغوش گرفتم. گفتم، "هرگز نشنیده بودم به این زیبایی بنوازی، رابی! چطور این کار را کردی؟" صدایش از میکروفون پخش شد که میگفت، "میدانید خانم آنور، یادتان میآید که گفتم مادرم مریض است؟ خوب، البتّه او سرطان داشت و امروز صبح مرد. او کر مادرزاد بود و اصلاً نمیتوانست بشنود. امشب اوّلین باری است که او میتوانست بشنود که من پیانو مینوازم. میخواستم برنامهای استثنایی باشد."
چشمی نبود که اشکش روان نباشد و دیدهای نبود که پردهای آن را نپوشانده باشد. مسئولین خدمات اجتماعی آمدند تا رابی را به مرکز مراقبتهای کودکان ببرند؛ دیدم که چشمهای آنها نیز سرخ شده و باد کرده است؛ با خود اندیشیدم با پذیرفتن رابی به شاگردی چقدر زندگیام پربارتر شده است.
خیر، هرگز نابغه نبودهام امّا آن شب شدم. و امّا رابی؛ او معلّم بود و من شاگرد؛ زیرا این او بود که معنای استقامت و پشتکار و عشق و باور داشتن خویشتن و شاید حتّی به کسی فرصت دادن و علّتش را ندانستن را به من یاد داد.
رابی در آوریل 1995 در بمبگذاری بیرحمانهء ساختمان فدرال آلفرد مورای در شهر اوکلاهما به قتل رسید.
تاریخ: دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:رابی,کودک,نوازنده,موسیقی,مادر,خانم,
ارسال توسط عبدالمالک میرانزهی
ارسال توسط عبدالمالک میرانزهی
آخرین مطالب